تألیف و ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون



 
با پیش‌رفت علوم ژنتیک و نیز پزشکی و زیست‌شناسی امروزه اصلاح نژاد حیوانات (و گیاهان) نه به صورت تنها یک علم تحقیقاتی که به صورت رشته یا رشته‌های مهندسی و کاربردی درآمده است و از این راه پیش‌رفت‌های مادی و رفاهی فراوانی برای یشریت حاصل شده است. از آن‌جا که انسان خود از لحاظ زیست شناسی و علم فیزیولوژی یک حیوان محسوب می‌شود طبیعی است که تمایل اصلاح نژاد دامن‌گیر خود انسان هم بشود. این امر به‌ویژه از آن لحاظ اهمیت پیدا می‌کند که علم پزشکی که در مورد بدن و اجزای بدن انسان و کارکردهای آن صحبت می‌کند بسیار بسیار پیش‌رفته از علوم دام‌پزشکی و گیاه پزشکی است و هم‌چنین تحقیقات ژننتیک صورت گرفته روی انسان گسترده‌تر از موارد مشابه آن در دیگر جان‌داران است. پیش‌رفت مهندسی ژنیک و علوم مربوط به بارداری و نیز علوم تربیتی امروزه باعث ایجاد تمایل روزافزونی به‌ویژه در جوامع غربی در این مورد شده است که خانواده‌ها با اتخاذ تمهیدات لازم قبل و حین و بعد از زایمان، فرزندانی داشته باشند که حتی‌الامکان دارای مشخصات مطلوب آن‌ها باشند. این فرایندی است که می‌توان به نوعی از آن به عنوان اصلاح نسل یا تکنولوژی تولید مثل تعبیر کرد. افرادی که تصمیمی در این زمینه می‌گیرند غالباً ناخواسته به مراحل بعدی کشیده می‌شوند و این کشیده شدن به مراحل بعدی و بعدی از خصیصه‌های هر روش علمی است. به این ترتیب عملاً آرزوی داشتن بچه کم‌کم تبدیل به آرزوی جدیدی برای تأثیرگذاری بر طبیعت و خصایص کودک می‌شود. به این طریق آهسته آهسته و به صورت زیر جلدی راه برای پرورش فکر داشتن کودکی با قوه‌ی ذهنی‌ای شگفت‌انگیز هموار می‌شود. این، امری تصادفی نیست بلکه تکاملی است صورت گرفته در درون تکنیک. فن‌آوری جدیدِ تولید مثل، انتخاب را امکان‌پذیر و حتی غالباً لازم می‌سازد و به نظر می‌رسد دست‌آورد منطقی این تکنولوژی، اصلاح نسل است. نمونه‌های بارز این‌گونه افراد کسانی هستند که می‌خواهند از طریق نطفه دهندگان یا مادر خوانده‌ها بچه‌دار شوند. بیمارستان‌ها و بنگاه‌های واسطه برای گزینش نامزدها از هر دو جنس، همواره دست به یک انتخاب اولیه می‌زنند. معیارهای مورد نظر تقریبی و تا حدودی اتفاقی است و از مؤسسه‌ای تا مؤسسه‌ای دیگر فرق می‌کند و محدوده‌ی این تفاوت بر اساس پرونده‌های قبلی پزشکی، از ثبات روانی، به هر شکلی که قابل اندازه‌گیری باشد، تا مواردی مثل نژاد و رنگ پوست و قد است. در یک مورد نمونه‌ای، پزشکی که تخصص وی باروری مصنوعی است معیارهای زیر را برای گزینشِ دهنده‌ی نطفه‌ی مرد برمی‌شمرد: «بدون گوشِ برجسته یا بینی عقابی، دارای صد و هفتاد و پنج سانتیمتر قد، جای نداشتن در بین اقشار حاشیه‌ای جامعه، و دارای زمینه‌ی تربیتی خوب». در نگاه نخست، این روش‌ها کاملاً به‌جا و بی‌ضرر جلوه می‌کنند. مؤسسات به‌کاربرنده‌ی این روش‌ها فکر نمی‌کنند و ادعایی ندارند که درحال به‌کار بردن معیارهای اصلاح نسل یا انتخاب تولید مثل هستند اما به سادگی سعی می‌کنند نقایص مشخص و مشکل غیر قابل قبول مشتریان خود را رفع کنند.

اما به راستی پرسش واقعی در این رابطه همین است که نقایص غیر قابل قبول واقعاً چیستند که باید اصلاح شوند. آیا مثلاً گوش‌های برآمده واقعاً نقص است؟ و آیا مثلاً واقعاً اهدای نطفه‌ی نژاد سیاه برای زن سفید پوست غیر قابل قبول است؟ به نظر می‌رسد درحال حاضر چنین گزینش‌هایی بدون غرض انجام نمی‌شود و اکنون هدف تنها اصلاح نسل به عنوان انتخاب اصلح نیست بلکه بیش‌تر اصلاح نسل به عنوان نفی چیزی که بد تلقی می‌شود مدنظر است. اما تعریف این که چه کسی بد است لزوماً معیارهای اجتماعی و سنجش ارزش‌ها را وارد گود می‌نماید. علاوه براین، روش‌هایی که به وسیله بعضی از این گونه مؤسسات دنبال می‌گردد به مشتریان، یعنی عمدتاً به افرادی که در جستجوی اهداکنندگان نطفه یا در جستجوی مادر خوانده‌ها هستند، این اجازه را می‌دهد که از میان تعداد موجود در مؤسسه دست به انتخاب بزنند. در بسیاری از نقاط آمریکا این امر بعضاً صورتی استاندارد شده پیدا کرده است و به مشتریان فهرستی از اهداکنندگان نطفه و مادرخوانده‌های موجود داده می‌شود که در آن به شرح توصیفی کوتاه از مشخصات جسمی، شرح حال و شخصیت فردی و اجتماعی آن‌ها پرداخته شده است. در این حال مشتریان این امکان، و درواقع اضطرار و الزام، را دارند که از این فهرست انتخاب نمایند. اما واقعاً اگر اصولاً قرار است گزینشی انجام گیرد چرا انتخاب بهتر وجود نداشته باشد؟ مسلماً مشتری در گزینش خود اعتقاد دارد که دست به انتخابی بهتر می‌زند. اما واقعاً ملاک این بهتر بودن چیست؟ اگر به شخصی پیشنهاد انتخاب از بین چند شیء شود آیا او آگاهانه آن را که کم‌تر از همه دوست دارد برمی‌گزیند؟ به هر حال باید انتخابی انجام گیرد، و این انتخاب آشکارا با خواستِ خود فرد برای چرخاندن گردونه‌ی بازی ژنتیک به سوی صفات شخصی دل‌خواه هدایت خواهد شد. برخی مشتریان طالب ذخیره‌ی هوشی بزرگ برای فرزندشان هستند و برخی وجود استعداد موسیقی در او را ترجیح می‌دهند و بعضی داشتن موی بور یا نیروی پهلوانی را می‌پسندند. در این‌جا نیز تحقیقاً این آرزوها ناهدف‌دار نیستند و گرچه ممکن است خیلی شخصی به‌نظر آیند بیش‌تر بازتاب مجموعه‌ای از ارزش‌های اجتماعی هستند. بدون تردید آرزوی سلامتی، زیبایی، هوش و رفتارِ قابل قبول عمدتاً با ارزش‌های اجتماعی تعیین می‌شود، و طبیعتاً احتیاجی به تحمیل آن‌ها وجود ندارد زیرا ذاتیِ وجود ما هستند و ما آن‌ها را به‌سادگی به‌عنوان نیازهای خود بازسازی می‌کنیم و همین‌طور اگر راه‌هایی برای رسیدن به این آرزوها برای خود و فرزندانمان وجود داشته باشد طبیعتاً از آن‌ها استفاده می‌کنیم. اما هرچقدر که امکان اصلاح نسل و انتخاب انسان دارای موانع قانونی بیش‌تری باشد احتمال انتخاب و گزینش توسط مشتری برای تعیین سرنوشت شخصی بیش‌تر به صورت وسیله‌ای برای تحقق این آرزوها درخواهد آمد.
مثال دیگری از فرایند گزینشی، عبارت است از تشخیصِ قبل از زایمان که توسط فن‌آوری تولید مثل به‌کار گرفته می‌شود. در حال حاضر بنا بر قوانین برخی از کشورهای پیش‌رفته‌ی صنعتی سقط جنین فقط وقتی مجاز است که به نظر برسد که ادامه‌ی حاملگی به سبب آسیب جدی و بهبود نیافتنی به فرزند عاقلانه نیست. البته واقعیت اجتماعی موجود متفاوت است و به هر بهانه‌ی کوچکی اقدام به سقط جنین می‌شود. عمل اجتماعی انتخابِ قبل از زایمان در حال حاضر عملاً محدودیت قانونی را که قوانین جنایی تلاش می‌کنند برقرار سازند درهم شکسته است. سقط جنین حتی در موارد آسیب‌های کوچک یا قابل درمان مثلاً با جراح، عملی می‌شود. واکنش زن یا والدین در رابطه با یافته‌های تشخیصی قبل از زایمان غالباً با گرایش همه یا هیچ مطابقت دارد. در این زمینه غالباً حتی اگر خطر بیماری جزئی باشد جنین سقط می‌شود و این احتمال از بین رفتن جنین‌های سالم را در جامعه بالا می‌برد. برای بسیاری از خانواده‌ها این واقعیت که بیماری جنین قابل درمان است به خودی خود دلیلی برای عدم انجام انتخابیِ سقط جنین نیست. لب شکری بودن که با انجام آزمایش فراصوت قبل از زایمان قابل پی‌بردن است برای برخی از والدین به معنی نیاز به جراحی بعد از تولد است و برخی از آنان آن را دلیلی کافی برای انجام عمل سقط جنین می‌داند. حتی تشخیص غیرعادی بودن کروموزومی مثلاً به صورت XYY که مطمئناً از نظر کلینیکی دارای هیچ مفهومی نیست برای برخی خانواده‌ها دلیلی برای سقط جنین احتیاطی تلقی می‌شود.

همه‌ی مثال‌ها و مطالبی که بیان شد دورنماهای آینده‌های دور نیستند بلکه ثمره‌ی پیش‌رفت‌هایی هستند که هم‌اکنون درحال تجربه شدن هستند و نشان می‌دهند که چگونه تکنولوژی تولید مثل به صورت راه‌گشای روش‌هایی در می‌آید که خود به خود به کنترل کیفی اولاد منجر می‌شوند. این امر چنان که دیدیم حتی در مواقعی که مشتریان یا بیماران با انگیزه‌هایی کاملاً متفاوت دست به اقدام می‌زنند دیده می‌شود. به هر حال وقتی این افراد به سرزمین عجایب فن‌آوری می‌رسند به یک‌باره آرزوهایشان اوج می‌گیرد و به گونه‌ای مستقل خواهان تحقق عملی می‌شود. این وضعیت مثالی از عدم تعادل فردی نیست بلکه تکاملی است که از ویژگی‌های منطق ذاتی روش‌هاست. و به هر رو بسیاری از متخصصان علم ژنتیک از این امر استقبال می‌کنند. مولر که به خاطر پژوهش‌هایش روی پرتوتابانی بر ژن‌ها موفق به کسب جایزه‌ی نوبل شد در سال 1959 میلادی دریافت که تا آن زمان هزاران زن به طور مصنوعی حامله شده بودند. به نوشته‌ی او، نازایی فرصتی عالی برای اصلاح نسل فراهم می‌سازد زیرا زوجی که درگیر این مسأله هستند تقریباً همواره وقتی موضوع برای آن‌ها توضیح داده می‌شود خواهان این هستند که در شرایطی که دارند از شرایط ناخواسته به عنوان فرصتی ارزشی استفاده کنند و هرچه بیش‌تر بچه‌های بااستعداد داشته باشند. به این ترتیب می‌توان گفت که پیدایش وسایل جدید، خود آفریننده‌ی هدف‌هایی جدید است. به عبارتی می‌توان گفت عمل‌کرد تکنولوژی جدید به تعیین معیارهای جدید کمال یا نقص بشر کمک می‌کند. به اعتقاد برخی متخصصین، دانش علمی و فنی در دهه‌های گذشته مرزهای محدودیت را چنان عقب رانده است که آرزوی داشتن بچه‌ی سالم به آرزوی داشتن بچه‌ی کامل تبدیل شده است، و این نکته که در این زمینه افراد تنها از آرزوهای وهمی خود پیروی می‌کنند کاملاً نادرست است زیرا معیارهای اجتماعیِ ارزش، در هماهنگی با امکانات و محدودیت‌های تکنولوژیکی جدید است و این دو همراه با هم چارچوب لازم برای معیارهای انتخاب فرد را تعیین می‌نمایند. به هر رو هنگامی که کودکِ نازنینی از نوعی که توضیح داده شد متولد می‌شود بسیار احتمال دارد که استقبال از این شیوه‌ها مقبولیت وسیع‌تری پیدا نماید زیرا والدین این گونه کودکان با تأثیر گذاری بر فرزندان خود و به ویژه بر کودکان و خانواده‌های دیگر عملاً به ایجاد معیارهایی عملی در این زمینه مبادرت می‌نمایند. به این ترتیب والدین دیگری در گردن نهادن به مهندسی ژنتیک به آن‌ها خواهند پیوست و راهِ طی شده را دنبال خواهند کرد زیرا می‌ترسند در غیر این صورت کودکشان در جامعه‌ای پررقابت که به ویژه بر صفات ظاهری تکیه دارد قادر به رقابت نباشد. و در مراحل پیش‌رفته‌تر ممکن است حتی دولت و قانون در مورد والدینی که احساس مسئولیت کم‌تری در قبال کمبودهای ابتدایی خطرناک کودکانشان دارند اقدام به اتخاذ تصمیم‌هایی تعیین کننده بگیرد. مراحل مشخص این روال، این چنین تشریح شده است: «پیش‌رفت‌های علمی راه‌های نوی را برای تأثیرگذاری بر ساخت موروثی انسان خواهد آفرید. در صورتی که ارتباط میان ژن‌ها و هوش کشف شود مطمئناً والدین ساختمان ژنتیکی کودکانشان را چنان انتخاب و اصلاح می‌نمایند که آن‌ها را از بدو طفولیت تا حد ممکن برای شرکت در مبارزه‌ی پررقابت زندگی مجهز سازند. هنگامی که چنین فرایندی شروع شود چه کسی می‌تواند از آن عقب بماند؟ با این فرض که تکنیک لازم موجود است استاندارد کردن هوش ژنتیکی شاید حتی به وظیفه‌ای واجب برای والدین و اصولاً جامعه تبدیل شود. پس حداقل در برخی مراحل، برقرار کردن حداقل مشخصی از مراقبت‌های ژنتیک به نفع کودکان از سوی دولت ناموجه نخواهد بود چنان که امروزه این مسأله در مورد تحصیل هم صادق است.» همان طور که مشاهده می‌شود روندی که با مراحل جزئی آغاز می‌شود و ممکن است ابتدائاً به گروه خاصی تعلق داشته باشد می‌تواند سریعاً پویایی خاصی برای تأثیرگذاری بر شکل زندگی اجتماعی موجود بیابد. مشابه این روال در تاریخ تکامل تکنولوژی نیز وجود داشته است: با پیدایش وسایل و ابزارهای جدید، معیار عمل نیز شروع به تغییر می‌کند. چیزها ابتدائاً جدیدند و بعد تبدیل به عادت می‌شوند و نهایتاً ممکن است شکل قانونی و الزام به خود بگیرند، و در روال تغییر و تحول ممکن است روزی نه تنها لباس قانون را از خود بکنند که به جنایت تبدیل گردند. شکل بالقوه‌ی والدینِ مسئول از نظر برخی کارشناسان این گونه ترسیم می‌شود: «فشار اجتماعی برای تطابق با مهندسی ژنتیک بسیار زیاد خواهد بود. در آینده، هر زوجی مجبور خواهد بود تصمیم بگیرد آیا می‌خواهد شانس خود را در بخت‌آزمایی سنتی و طبیعی ژنتیک آزمایش کند یا این که ترجیح می‌دهد با برنامه‌ریزی، برخی مشخصات معین را به کودکش بدهد یا از او بگیرد. اگر والدین ترجیح دهند الگوی سنتی را تعقیب کنند و فرصت‌های زیستی برای ساختن کودکشان را از دست بدهند ممکن است مشکلات وخیمی را در صورت پیش آمدن نقایص ژنتیکی متحمل شوند».

این مسأله تا حدود زیادی با فرایند زایمان قابل قیاس است. اکنون می‌دانیم بسیاری از مادران باردار زایمان طبیعی ندارند و بسیاری از آن‌ها اصلاً تعمداً اجازه‌ی زایمان طبیعی به خود نمی‌دهند. مسلماً اگر پیش‌رفت‌های علمی و پزشکی امروزه امکان سزارین برای به دنیا آوردن کودک را فراهم نیاورده بود هم‌چون گذشته مرگ و میر مادران و فرزندان در هنگام زایمان رقم بالایی را به خود اختصاص می‌داد. اما علمِ انجام عمل سزارین نه تنها جلوی این تلفات را گرفت که حتی در برخی موارد مزایایی را در مقایسه با زایمان طبیعی به همراه آورد. استفاده از روش‌های گفته شده‌ی ژنتیکی برای انتخاب شرایط بدنی و هوشی کودک نیز تنها استفاده از ابزاری علمی و مهندسی جهتِ بخشیدن امکانات بهتری برای زندگی به کودک است و عاقلانه نیست امکان استفاده از این ابزار علمی نادیده گرفته شود یا احتمالاً توسط برخی از سنت‌گرایان به عنوان دخالت در آفرینش مردود اعلام شود کما این‌که در حال حاضر تغییر روش زایمان از حالت طبیعی به حالت مصنوعیِ سزارین دیگر دخالت در آفرینش و غیر قابل قبول تلقی نمی‌شود حتی هنگامی که داوطلبانه و با وجود توانایی بر زایمان طبیعی اختیار شود.
البته می‌توان ادعا کرد که هنوز به مرحله‌ی کامل مهندسی ژنتیک برای انسان نرسیده‌ایم و در مورد هوش انسان، کار تکنیکی انجام شده‌ی ژنتیک جدید هنوز نسبتاً کم است و احتمالاً تا آینده‌ای قابل پیش بینی نیز چنین خواهد ماند چنان که هنوز تولید یا پرورش کودک کامل ممکن نیست و تنها اجتناب از داشتن کودک به اصطلاح معیوب ممکن شده است. اما نفس خودِ بحث در باره‌ی چشم انداز پژوهش‌های آینده که هم‌اکنون در جریان است تحرک تازه‌ای به ارتباط میان هوش و ژنتیک بخشیده است و البته این ارتباط هم‌اکنون به طور بالقوه‌ای نگران کننده است. این به این خاطر است که از منظری با انجام چنین روندی عملاً عوامل حاکم بر کامل‌گرایی انسان بیش‌تر به ماهیت زیستی و کم‌تر به محیط اجتماعی و فرهنگی منسوب خواهد شد. از آن جا که همواره شواهدی مختلف و گاه متضاد از نقش تعیین کننده‌ی ژن‌ها را می‌توان ارائه داد لامحاله تقاضا برای ارائه‌ی امکانات آموزشی و پروشی برابر الزام سیاسی و حقوقی خود را از دست می‌دهد. و شاید در حالی که تاکنون انجام اصلاحات سیاسی امری لازم شمرده می‌شد در آینده اصلاح ژنتیک فرزندان اولویت پیدا کند. به این ترتیب این احتمال وجود دارد که اصلاح نسل البته این بار با پوشش جدیدی از نوع اصلاح معتدل مجدداً باب شود. در جامعه هنوز مفهوم‌های خوش نسب یا خوش ژن یا دارای ذات خراب یا بد ژن رایج است که در آن‌ها اشاره به خواص ارثی و ژنتیکی غیر قابل تغییر افراد وجود دارد. اما تکنولوژی‌های ژنتیک جدید تفسیر دل‌خواه از کلمه‌ی بهتر را در چارچوبی خوشایندتر قرار می‌دهند. به عبارتی می‌توان گفت که هر چه تکنولوژی‌های تولید مثل، بیش‌تر در دسترس طبقه‌ی متوسط و قشر بالای این طبقه باشد و از این طریق هر چه والدین بیش‌تر، از داشتن فرزندی تقریباً کامل مطمئن شوند مجموعه‌ی ژنی والدین، بیش‌تر به صورت معیاری برای اندازه گیری کمال مطلوب در می‌آید. به دست آوردن اولاد بهتر، به معنیِ انتخاب ژنی از مجموعه‌ی ژنی والدین، یا به عکس، حذف برخی از آن‌ها یا شاید کامل کردن مواد ژنتیکی در آینده است. بنابراین، معیارهای به کار رفته شخصی به نظر می‌رسد و این که مواد ژنتیکی بهتر یا بدتری به فرزندان داده شود موضوع مسئولیت و تصمیم‌گیری شخصی است. به نظر می‌رسد تکنولوژی‌های مربوطه بی‌طرف هستند، هیچ کس را تهدید به نابودی یا صدمه نمی‌کنند، برای تسلط جهانی نژاد برتر طراحی نشده‌اند، مزاحم وجدان و عقاید ما نیستند و از همین رو بر جاذبه‌ی آن‌ها به سرعت افزوده می‌شود. وسوسه و پیام آن‌ها در این پرسش ظاهراً بی‌ضرر خلاصه می‌شود: آیا این که کودکان سالم‌تر و بهتری بخواهیم اشتباه است؟
دیدیم که چگونه قوه‌ی محرکه‌ی ذاتی به جریان می‌افتد و چگونه مقبولیت خزنده‌ی وسایلی که تکنولوژی تولید مثل ارائه می‌دهد رشد می‌کند. پیش‌رفت‌های این تکنولوژی در بسیاری از بیمارستان‌ها و آزمایشگاه‌ها و مؤسسات تحقیقاتی، بخشی از روند بهنجار کردن را تشکیل می‌دهند. از همین رو می‌توان به سخن‌سرایی و گاه گزافه گویی در این زمینه پرداخت که کاربردهای این تکنولوژی امری اجتناب ناپذیر و محتوم است و به هیچ طریقی نمی‌توان جلوی آن را گرفت یا وقوع آن را به تعویق انداخت. از آن جا که کاربرد تکنولوژی‌ها فرایندی منتج از الزام قانونی طبیعی نیست بلکه فرایندی اجتماعی است فرض غیر قابل اجتناب بودن در این جا قاعدتاً نمی‌تواند درست باشد و نمی‌توان گفت تقدیری از پیش تعیین شده بر این مسأله حاکم است، بلکه باید گفت این پیامدهای ناشی از عوامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که بر این مسأله حاکم است. این امر به ویژه به رابطه‌ی قدرت و گروه‌های بهره‌مند از آن، به سهام بازار و موقعیت‌های شغلی، به اولویت‌های سیاسی، به شرط‌های قانونی، و به تصمیم‌گیری‌های خصوصی بستگی دارد. بنا بر این اگر احساس شود که بهتر است متوقف شود اساساً قابل نظارت و متوقف کردن است. اما به هر رو در حال حاضر توجه به سمت متفاوتی است. مهندسی ژنتیک به طور فزاینده‌ای در زمینه‌های جدیدی نفوذ می‌کند و گزارش موفقیت‌ها در این زمینه یکی پس از دیگری می‌رسد. در این رابطه معمولاً آخرین پژوهش‌ها ملازم با جدیدترین کاربردهای ممکن است. روند کاربرد آن‌ها به دلیل رشد سریع در این روی‌دادها عملاً کنترل نشدنی است. برخی از کارشناسان به ویژه به نتایج جدی سیاسی این پیش‌رفت توجه دارند. در جوامع دمکراتیک، تصمیمات مرکزی، مورد بحث عموم قرار می‌گیرد. اما درواقع یک تکنولوژی جدید فرایندی را به حرکت وامی‌دارد که نظریه‌ی دمکراسی را از درون تحت الشعاع قرار می‌دهد. می‌توان گفت امروزه از طریق تکنولوژی و اهمیت آن، تصمیم‌های مربوط به موضوعات مرکزیِ طراحی جامعه‌ی انسانی تقریباً به طور پنهانی مدت‌ها قبل از آن که پارلمان‌ها، احزاب سیاسی و سایر نهادها قادر به تأثیر گذاری بر آن‌ها باشند تحمیل می‌شوند. فن‌آوری، پزشکی و تکنولوژی جدید تولید مثل در حالِ تبدیل به نوعی سیاست تبعی مهار نشدنی هستند. با توجه به نحوه‌ی عمل کلی تکنولوژی، پزشکی در آزمونِ نوآوری‌های خود دستش باز است و همواره با قرار دادن جامعه در برابر کار انجام شده می‌تواند از انتقاد بگریزد، و به نظر می‌رسد در رابطه با فن‌آوری تولید مثل نیز درحال انجام همین کار است. البته نهادهای زیادی در حال حاضر به طور مستقل در حال کار روی طرح آیین‌نامه‌های محدود کننده‌ی موضوع و مسائل مهندسی ژنتیک هستند. از کمیته‌های پارلمانی، نظرات مراکز متنفذ مذهبی و احزاب سیاسی، مذاکرات در مراکز پزشکی و نهادهای قانونی در این رابطه استفاده می‌شود. اما کافی است که نتایج کارهای ایشان از نزدیک بررسی شود تا اعتراف کنیم که تکنیک‌های موجود نظارت دمکراتیک در مورد برخی مسائل اساسی در این رابطه نامناسب و بی‌اثر است. به این ترتیب سال‌های زیادی می‌گذرد اما مهندسان ژنتیک منتظر روشن شدن مواد و مواضع قانونی نمی‌مانند. آن‌ها سال‌هاست که در لوله‌ی آزمایش و بدن موجودات زنده‌ی دیگر و با وسایل متنوع دیگر به ایجاد باروری دست می‌زنند و زندگی به‌وجود می‌آورند.

به این ترتیب دیده می‌شود که علوم طبیعی به طور پنهانی نقشی پیش‌تاز را در روند تغییرات اجتماعی بازی می‌کند. این نقش پیش‌تاز برای مدت زمانی طولانی با ایمان به پیش‌رفت که از مشخصه‌های جوامع نوین تلقی می‌شد قانونی شده بود. اما در این رابطه در سالیان اخیر تغییر تعیین کننده‌ای رخ داده است. امروزه بحث‌های مربوط به سیاست اجتماعی به کرات نشان دهنده‌ی این است که در سطوح بسیار متنوع اجتماع، اتفاق آرا در مورد پیش‌رفت، در حال از بین رفتن است. انتقاد، به ویژه در رابطه با دخالت‌هایی که بر طبیعت انسان اثرگذار است و توسط مهندسی ژنتیک در حال انجام است در حال رشد است و آشکارا عقاید در این زمینه جهت‌گیری یافته‌اند. اکنون در این زمینه‌ها ائتلاف‌هایی ایجاد می‌شوند که دیگر از الگوهای سیاسی رایج پیروی نمی‌کنند. مثلاً در سال‌های اخیر ائتلاف متنوعی از دانشمندان رشته‌های گوناگون فلسفه، حقوق، زیست‌شناسی، تحقیقات مربوط به زنان و .... تشکیل شده است که از دریچه‌ی متفاوتی به مهندسی ژنتیک می‌نگرند و مداوماً نسبت به آثار جانبی و ثانوی طرح نشده و ناآگاهانه‌ی دست‌کاری‌های ژنتیکی هشدار می‌دهند و از آن‌ها انتقاد می‌کنند. تکنولوژی‌های تولید مثل در همین رابطه در محافل پزشکی موضوع بحث هستند. برخی از پزشکان قویاً از آن حمایت می‌کنند در حالی که گروه دیگری از پزشکان در این رابطه هشدار می‌دهند. برخی از پزشکانی که در ابتدا از آن حمایت می‌کردند اکنون به شدت با آن مخالفند. از جمله‌ی آن‌ها پدر اولین بچه‌ی لوله آزمایشی فرانسه است که اکنون طرف‌دار منطق دخالت نکردن در فرایند طبیعی و اخلاق منع پژوهش در این رابطه است. به این ترتیب ما خود را در شرایطی می‌یابیم که شیوه‌های جدید مهندسی ژنتیک تقریباً موضوع بحث شدیدی است ولی در عین حال می‌توانند بدون گذشتن از فیلتر بازرسی به طور وسیعی ادامه و گسترش یابند. علائم هشدار دهنده برای سیاستمداران به‌صدا درآمده‌اند. احتیاجی عاجل به درهم شکستن موضع مسلط و یک طرفه‌ای است که دانشمندان علوم طبیعی را قادر می‌سازد، بدون کنترل، واقعیات و معیارهای جدیدی را برای زندگی انسان به‌وجود آورند. بدیهی است که برخورد بر اساس علوم طبیعی به خودی خود کافی نیست و ما به بحثی جامع در باره‌ی نتایج اجتماعی، اخلاقی و سیاسی این‌گونه تکنولوژی‌ها نیاز داریم.
آن‌چه گفته شد بیان این واقعیت است که از طریق شیوه‌های متداول شونده‌ی تولید مثل ممکن است فشار مسئولیتی جدیدی بر والدین و در بزرگ مقیاس بر کل جامعه وارد آید. همه‌ی مقصود در عبارت ساده‌ی نظارت کیفی ژنتیک به عنوان مسئولیتی برای آینده خلاصه می‌شود. البته این موضوع در حال حاضر بیش‌تر به فرضیات شباهت دارد اما اشخاصی هستند که به وضوح عقاید متفاوتی دارند و چنین فرضی را گزافه و افراطی می‌دانند. توجه به دو نیرو که اساس تمایل به نظارت کیفی برای پیش‌گیری از بروز احتمالی ناخواسته‌های نامطلوب است اهمیت دارد. اولاً در جامعه‌ی پویای امروزی والدین در معرض فشار زیادی قرار دارند تا تمام قدرتشان را به کار برند تا برای فرزندانشان از بدو کودکی همه‌ی امکانات را فراهم آورند و این امر امروزه به صورت یک نیاز درآمده است. ثانیاً ما از تاریخ تکنولوژی در می‌یابیم که ایجاد تکنیکی جدید غالباً خود در ایجاد نیازهای جدید آینده سهیم است و به قولی با ارائه‌ی دورنمای آینده، اشتها برای بیش‌تر خواهی تحریک می‌شود. پیشنهاد اساسی این است که ضرورت دارد از حدت توجه به مهندسی ژنتیک و تکنولوژی تولید مثل در اصلاح نژاد انسان کاسته شود و در عوض به موضوعِ بی‌ریسک آموزش و پرورش توجه بسیار بیش‌تری شود. با توجه به این واقعیتِ غیر قابل انکار که حداقل نیمی از فرایند رشد و تربیت کودک بعد از تولد او و به ویژه در ایام کودکی او صورت می‌گیرد چندان منطقی به نظر نمی‌رسد که تقریباً تمام توجه خود را به نیمه‌ی مربوط به قبل از تولد معطوف کنیم و از نقش مؤثر و حتی جبران کننده آموزش و تربیت غفلت نماییم.